رازیانه

ساخت وبلاگ
اینجا ایستاده ، پشت پنجره رو به باران ریز و خنک زمستانی که  ارام و نجیب می اید مینشیند روی برگهای گل سرخی که عطر بهشتی اش اول پاییز مستشان کرده بود و حالا تنها شاخه ای خشک از آن باقی مانده و امید هر روزه اش به افتاب، به نورانی ترین روشنای صبح که هر طلوع خودش را انعکاس پنجره ای کند که نگاه مسافری را انسوی حیابان پشت پیچ گلهای اقاقی همسایه گم کرده بود، بی انکه بداند او  مثل همیشه زودتر پیدایش کرده دارد چای خوردنش را تماشا میکند. چای گرمی را میان دستهایش بغل زده و در سایه روشن ماهتاب بیجانِ زیر ابرها ، عطر باران را جای قند پهلوی گرمی بو میکشد و هی کامش شیرین تر میشود، این را از گوشه لبانش ک به سمت گونه هایش ارام کش میدهد میفهمم. یک لبخند نه  به زیبایی لبخند من بلکه به زیبایی لبخند خودش تحویلم می دهد، بعد خیره به چشمانم پلک نمیزند انقدر نگاهم میگند که گاهی فکر میکنم جای من دارد یکی دیگر را نگاه میکند که من خوب میشناسمش و دلم برای نگاه مهربان و عاشقش به من تنگ شده از تنگنای سینه اش آه گرمی میکشد و میگوید شب باشد و باران ببارد و یک تن گر گرفته به عطش باران باشد و آن که باید باشد...، نباشد. د رازیانه...ادامه مطلب
ما را در سایت رازیانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : raziyaneea بازدید : 34 تاريخ : دوشنبه 2 اسفند 1395 ساعت: 2:33

نیمساعتی هست همینطور چشم دوخته ام روی صفحه و فکر میکنم چه میخواستم بنویسم! کدام را بنویسم! چشمم میافته به نارنجی یادم میافته میخواستم ازامروز بنویسم از روزی که میگن روز... نارنجی زل زده به صفحه و منتظر تا این سه نقطه رو پرش  کنم... امروز که داشتم می امدم خانه از جلوی گلفروشی که رد شدم به عادت همیشه توی گلفروشی رو نگاه کردم و.. در کمال تعجب بر خلاف تمام روزهای قبل کلی مشتری داشت، سرعت ماشین خیلی سریع نقطه نگاهم به اونهایی که امده بودند گل بخرند رو قطع کرد و همینطورکه گردنم به ادامه اون چهره ها خط سیر دستهای عشاق گل بخر را دنبال میکرد بهت و حیرت هم داشت از حدقه چشمهام سرازیر میشد، دارم فکر میکنم که واقعا چه تفاوتی بین دیروز و امروزهست! مگر میشود علاقه رو تاریخ زد که مثلا در فلان روز برایش گل بخرو به او هدیه بده و به خودت یاداوری کن که هی راستی دوستش داشتم! دارم فکر میکنم اگر کنارم بودی هر روز روز ولنتاین بود هر روز یادم بود که باید برایت یک سبد گل در خانه بکارم از لبخند، به عطر لذتبخش نگاهی که در درگاهِ در انتظارت را بکشد که توبیایی و چنان سرخی گلی در باغچه نگاهم غنچه کنی، و برایت شیری رازیانه...ادامه مطلب
ما را در سایت رازیانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : raziyaneea بازدید : 5 تاريخ : دوشنبه 2 اسفند 1395 ساعت: 2:33

_ میخوام رازیانه رو به روز کنم ولی پست دویست  قرار بود مال تو باشه پس زودتر پرش کن چون باهاش کار دارم.

 

_ لطفن خودت دویست رو بنویس چون من نمیدونم کی مینویسم.

 

_ چرا!

 

_ چرا نداره عزیز.تو ک میدونی من نمی نویسم.خودش می یاد.

...!

 

ادامه در روزهای اینده که قطار واژه هایت به ایستگاه نگاهم برسد.

رازیانه...
ما را در سایت رازیانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : raziyaneea بازدید : 11 تاريخ : دوشنبه 2 اسفند 1395 ساعت: 2:33

فرقی نمیکند در چه حالی، غصه داری یا شادی، گرفتاری یا خلوت، سرگرم کاری هستی یا ..! سرت گرم است گرم یکی که انسوی وطن از تو دور است و تنت بی او غریبانه ترین سرشت ادمی است که فریاد رنج خویش را تنها میتواند بین دندانهایش قوروچه کند تا کسی نفهمد چقدررررر  دلتنگ  دم نفس های کسی است که کیلومترها دورتر از تو  دارد تو را به  بازدم خویش میخواند.

همینک از آن لحظه هاست که با تمام وجود  دلم پر کشیدن میخواهد به اغوش اشنایی دور که سالهاست دستانش دروازه بهشت را به رویم گشوده است.

رازیانه...
ما را در سایت رازیانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : raziyaneea بازدید : 4 تاريخ : دوشنبه 2 اسفند 1395 ساعت: 2:33

در من هرشب زنی به خاب می رود

که بوی شرجی و دریا را بیش از

یاس و شبنم سحرگاهان می شناسد

در من هرشب زنی به خاب می رود

که بوی باران نیامده را بیش از هرکسی

می شناسد و برای هر قطره اش نماز 

عشق می گذارد

در من هرشب زنی به خاب می رود

که با عاشقانه ترین تشعشعات نور

از چشمانش

                   سپیده از پشت پنجره 

اتاق بیدار می شود

و همه ی کابوس های تاریکی جهان

به آرامش نگاهش پناه می برند

رازیانه...
ما را در سایت رازیانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : raziyaneea بازدید : 3 تاريخ : دوشنبه 2 اسفند 1395 ساعت: 2:33

حالا که چند ساعت است باران می بارد...حالا که چند ساعت است باران می نوازد...حالا که نمیدانم چند بار است به دکلمه ات جان سپرده ام...حالا که صدای قطره های باران قطع نمی شود ...حالا که چند ساعت است از تصویر رویای یک آشپزخانه با زنی در آن مشغول کار است و می نویسد گذشته...حالا بهتر می توانم بفهمم چه اتفاقی می افتد در اعجاز همان تماس های سی ثانیه ای...در سی ثانیه به ظاهر کوتاه سیل باران صدایت سرمای جهان را می دزد و با هر قطره ای که بر من میریزد آتشی در من خاموش می شود... آتشی که می گوید تنهایی . و صدای تو تنهایی بی امان این جهان را می شوید و می روید و به هر کجایی که باهر چیز و هر کسی باشد  جز من... صدای تو مثل باران.... نه ....صدای تو خود باران.... نه ...صدای تو چیزی بیش از باران است...چیزی که هنوز نامش را نمی دانم اما گویی شباهت عجیبی دارد به لالایی های مادری کنار گهواره و آرامشی ابدی در پلک های بارور یک کودک از یک آوای بهشتی.... رازیانه...ادامه مطلب
ما را در سایت رازیانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : raziyaneea بازدید : 3 تاريخ : دوشنبه 2 اسفند 1395 ساعت: 2:33

گاهی حتی یار هم نمیتواند تلپات تپش های قلب غصه دارت را بگیرد. و همان به که نگیرد تا جمعه دلگیرتری را بیش از این مزه کند.

کاش دستی بود فریاد رس به فریادمان میرسید...

رازیانه...
ما را در سایت رازیانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : raziyaneea بازدید : 3 تاريخ : دوشنبه 2 اسفند 1395 ساعت: 2:33

 

 


ای کاش
هزار تیغ برهنه
بر اندوه تو می نشست
تا بتوانم
بشارت روشنی فردا را
بر فراز پلک هایت
نگاه کنم....


" خسرو گلسرخی "

رازیانه...
ما را در سایت رازیانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : raziyaneea بازدید : 3 تاريخ : دوشنبه 2 اسفند 1395 ساعت: 2:33

خوشبختی شجاعت میخواد...

کاش اونقدر شجاع بودم  که همین الان میتونستم با اولین پرواز به سوی ابدیتی بی بازگشت پر بگشایم.

 

دلش سخت گرفته و اسمانی نیست برای پرنده ِ در قفس.

 

رازیانه...
ما را در سایت رازیانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : raziyaneea بازدید : 12 تاريخ : دوشنبه 2 اسفند 1395 ساعت: 2:33

من تو را گم کردم

ازتیر تیز نگاهت

چشمانم را چشم به راه زمین کردم

من تو را در یک روز بارانی گم کردم

زمین پر از انعکاس تو بود

من به دنبالت در میان انعکاس ها دویدم

و تورا میان هزار بازتاب گم کردم

همه تو بودند و هیچ کس تو نبود

سپیده که سر زد دانستم 

حالا هر روز چشم به راه بارانم 

باران که ببارد 

شرم نگاهم را از چشمانت بر نمی دارم

 

رازیانه...
ما را در سایت رازیانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : raziyaneea بازدید : 3 تاريخ : دوشنبه 2 اسفند 1395 ساعت: 2:33